جوک و اس ام اس

جوک و اس ام اس جدید،جوک بی تربیتی جدید،اس ام اس خنده دار بی ادبی،جوک زشت،اس ام اس جدید،جوک جدید،اس ام اس عاشقانه،جوک زشت

جوک و اس ام اس

جوک و اس ام اس جدید،جوک بی تربیتی جدید،اس ام اس خنده دار بی ادبی،جوک زشت،اس ام اس جدید،جوک جدید،اس ام اس عاشقانه،جوک زشت

شعر در وصف حضرت ابوالفضل/اشعار شهادت حضرت ابوالفضل ۱۳۹۰

 

 

 



شعر در وصف حضرت ابولفضل (ع)


همچو شیری است که از بیشه به دور افتاده

همچو مردی که به پاهاش غرور افتاده


شان قرآن زده از روی غرض میخواند

این پسر کیست که این گونه رجز میخواند


از در و پنجره آوازه ی غم میریزد

تن عصیان زده خاک به هم میریزد


پشت در پشت زمین از هیجان می لرزد

زیر پاهای پسر کل جهان می لرزد


پسر از بهت تماشای پدر آمده است

نیزه برداشته و جای پدر آمده است


آسمان را به تحیر زده از رد خودش

همچو سیبی به دو نیم آمده از جد خودش


نیزه برداشته دنبال سپر می گردد

می رود تا وسط دشمن و بر می گردد


نیزه برداشت که درسی به سیاهی بدهد

بنویسند که تاریخ گواهی بدهد


فکر شولا و ردا و سر عمامه نبود

نیزه برداشت ولی فکر امان نامه نبود


شاه در خیمه دو بازوی سپر را بوسید

همچو مولا که گلوگاه پدر را بوسید


همچو باران که شبی شعله به دریا زده است

لشکر دشمن از اندام .... جا زده است


همچو شیری است که از بیشه به دور افتاده

همچو مردی که به پاهاش غرور افتاده


شان قرآن زده از روی غرض میخواند

این پسر کیست که این گونه رجز میخواند


از در و پنجره آوازه ی غم میریزد

تن عصیان زده خاک به هم میریزد


پشت در پشت زمین از هیجان می لرزد

زیر پاهای پسر کل جهان می لرزد


پسر از بهت تماشای پدر آمده است

نیزه برداشته و جای پدر آمده است


آسمان را به تحیر زده از رد خودش

همچو سیبی به دو نیم آمده از جد خودش


نیزه برداشته دنبال سپر می گردد

می رود تا وسط دشمن و بر می گردد


نیزه برداشت که درسی به سیاهی بدهد

بنویسند که تاریخ گواهی بدهد


فکر شولا و ردا و سر عمامه نبود

نیزه برداشت ولی فکر امان نامه نبود


شاه در خیمه دو بازوی سپر را بوسید

همچو مولا که گلوگاه پدر را بوسید



تا تو بودی خیمه ها آرام بود


دشمنم در کربلا نا کام بود



تا تو بودی من پناهی داشتم


با وجود تو سپاهی داشتم



تا تو بودی خیمه ها پاینده بود


اصغر شش ماهه من زنده بود



تا توبودی خیمه ها غارت نشد


بعد تو کس حافظ یارت نشد



تا تو بودی چه ره ها نیلی نبود


دستها آماده سیلی نبود



تا تو بودی دست زینب باز بود


بودنت بهر حرم اعجاز بود



تا که مشکت پاره و بی آب


دشمن بر کینه ات شاداب شد



* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

بیا که بار امانت بمنزل افتاده


بیا که کشتیت ای نوح در گل افتاده



زراه لطف قدم نه دمی ببالینم


که سخت کار من اینجا به مشگل افتاده



زشوق اینکه رسد موجی از محبت تو


دلم چوگوهر خونین بسا حل افتاده



بدآنطریق که جان میدمند بر ابدان


محبت تو پریروی در دل افتاده



به مجلسم چونهی پا بهوش باش ایگل


که مست نرگس چشمت به محفل افتاده



به ناب خرمن زلفت دلم گرفته مکان


خبر دهید که آتش به حاصل افتاده



به چشم منتظرم تبر خورده صد افسوس


برای دیدنت این خار حائل افتاده



چنانکه پای درختان حسان ثمر ریزد


دو دست پور علی در مقابل افتاده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد